داستان زندگی مادری که اعضای بدنش اهدا شد
به گزارش قائم آنلاین، شهروندآنلاین نوشت: «چند وقت پیش بود که بههمراه همسرش با دیدن برنامه عصر جدید تصمیم گرفت کارت اهدای عضو بگیرد اما هرگز تصورش را هم نمیکرد که به همین زودیها بتواند به چند نفر زندگی ببخشد. زن جوان تبریزی بعد از یک سردرد معمولی راهی بیمارستان شد و دیگر هرگز بازنگشت
به گزارش قائم آنلاین، شهروندآنلاین نوشت: «چند وقت پیش بود که بههمراه همسرش با دیدن برنامه عصر جدید تصمیم گرفت کارت اهدای عضو بگیرد اما هرگز تصورش را هم نمیکرد که به همین زودیها بتواند به چند نفر زندگی ببخشد. زن جوان تبریزی بعد از یک سردرد معمولی راهی بیمارستان شد و دیگر هرگز بازنگشت اما قلبش همچنان میتپد. او بعد از سردردش متوجه شد تومور مغزی دارد و چند ساعت بیشتر زنده نماند. او برای سرمزدن به بیمارستان رفته بود اما وقتی داشت با شوهرش به خانه برمیگشت، بیهوش و بعد از آن هم دچار مرگ مغزی شد. اما داستان زندگی این مادر جوان به اینجا ختم نشد و خانوادهاش با اعلام رضایت خود اعضای بدن فرزندشان را اهدا کردند تا قلب او از تبریز به تهران پرواز کند و در بدن یک دختر ۱۱ ساله که با مرگ دستوپنجه نرم میکرد، دوباره شروع به تپیدن کند.
رحیم، شوهر این زن که هنوز هم مرگ همسرش که عاشقانه دوستش داشت را باور نکرده، در حالی که اشک میریخت، در گفتوگو با خبرنگار «شهروند» از جزییات مرگ و زندگی همسرش گفت.
همسرتان بیماری خاصی داشت؟
او یک زن سالم و سر حال بود، اصلا علایم مریضی نداشت اما وقتی به بیمارستان رفتیم، گفتند تومور مغزی مادرزادی دارد. هنوز هم شوکهام و باورم نمیشود.
یعنی در همه این سالها علایم تومور را در همسرتان ندیده بودید؟
نه اصلا. او خیلی سرحال بود. هرازگاهی سردرد میگرفت اما با قرص رفع میشد، مثل تمام سردردهای معمولی دیگر. من و همسرم با هم زیاد به گردش میرفتیم. او کوه و دشت را دوست داشت، با هم به کوه میرفتیم و اتفاقا همیشه از من جلوتر و سریعتر میرفت. اصلا خسته نمیشد. من از نفس میافتادم، ولی او همچنان سرحال بود. پانزده سال در کنارش زندگی کردم و هیچوقت او را مریض و بیمار ندیدم.
همسرتان چطور دچار مرگ مغزی شد؟
چهارشنبه سوم مهر ماه بود. ظهر به خانه آمدم، با هم ناهار خوردیم و کلی گفتیم و خندیدیم. او گفت که سردرد دارد. گفتم قرص بخور تا آرام بشوی. بعد هم سرکار رفتم. شب وقتی به خانه آمدم، گفت سردردم خوب نشده، بیا برویم دکتر یک سرم بزنم. او را بلافاصله به یک درمانگاه بردم. در آنجا سرم زد اما خوب نشد. وقتی داشتم کمکش میکردم که با هم به خانه برویم، گفت نمیتوانم راه بیایم، حالم هنوز بد است. آنجا بود که بیهوش شد. بلافاصله با اورژانس او را به بیمارستان منتقل کردیم. به من گفت دارم میمیریم. آخرین حرفی که زد این بود که چرا آن قدر اینجا سروصداست. وقتی با اورژانس به بیمارستان رفتیم، یک نفر فوت شده بود و بستگانش گریه میکردند. مریم این حرف را زد و باز هم بیهوش شد. بعد از آزمایشات مختلف، چند ساعت بعد پزشک بیمارستان گفت توموری که داخل سر همسرم بوده، در این مدت رشد زیادی داشته و باعث مرگ مغزی او شده است. این خبر آن قدر تکاندهنده بود و ما را شوکه کرد که حتی نمیتوانستیم اشک بریزیم.
همان زمان تصمیم به اهدای عضو همسرتان گرفتید؟
فردای آن روز بود که دوباره همسرم را معاینه کردند و آخرین امیدمان برای بازگشتن او به زندگی از بین رفت. مریم را برای همیشه از دست داده بودیم، اما در همان حال تصمیمم را گرفتم. میدانستم همسرم هم از این کار رضایت دارد و خوشحال میشود. همسرم وقتی زنده بود، همیشه برای هر کسی هر کاری از دستش برمیآمد، انجام میداد و خیرش به همه میرسید. مطمئن بودم اگر این کار را انجام دهیم، روح همسرم برای همیشه در آرامش قرار میگیرد، برای همین همه راضی شدیم و این کار صورت گرفت.
پدر و مادر همسرتان بهراحتی راضی شدند؟
مادرش کمی بیتابی میکرد اما مشاور بیمارستان با او صحبت کرد و گفت که با این کار زندگی چند نفر نجات پیدا میکند، برای همین در نهایت راضی شد.
همسرتان کارت اهدای عضو داشت؟
نه، اما همین چند روز پیش بود که داشتیم برنامه عصر جدید را میدیدیم، در آن برنامه در مورد اهدای عضو صحبت کردند. من گفتم میخواهم این کار را انجام دهم. مریم گفت: نمیترسی! گفتم: نه برای چه باید بترسم. من که آن زمان مردهام، حداقل به چند نفر زندگی میبخشم. او هم گفت: پس من هم میروم و کارت اهدای عضو میگیرم. قسمت نشد کارت را بگیریم اما همسرم زودتر از من به چند نفر زندگی بخشید. حالا من ماندهام و یک پسر ۶ ساله و یک دختر ۱۲ ساله که نمیدانم چطور باید به آنها رسیدگی کنم. زندگی بدون مادرشان واقعا سخت است. همین که متوجه شدم قلب همسرم به یک دختر ۱۱ ساله که تقریبا همسن دختر خودم است، زندگی دوباره بخشیده، خیلی خوشحالم.
پروازی برای زندگی
خانواده محمودی برای اهدای اعضای بدن مریم رضایت خود را اعلام کردند، به این ترتیب بود که با تلاش پزشکان کلیههای مریم به دو بیمار نیازمند در تبریز و مراغه و کبد او نیز به یک بیمار اهل یکی از روستاهای شهرستان ورزقان با موفقیت پیوند زده شد. اما این پایان ماجرا نبود و قلب این مادر مهربان برای تپیدن دوباره باید به تهران میآمد و این یعنی آغاز یک عملیات اورژانسی جدید برای تیمهای تخصصی پیوند عضو. گفته میشود این نهمین پرواز برای اهدای زندگی در کشور است.
ساناز دهقانی، رئیس واحد پیوند اعضای وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی کشور دراینباره میگوید: «به دلیل این که قلب اهداشده باید به بیمارستان شهید رجایی تهران انتقال مییافت، تمام اقدامات و هماهنگیهای لازم برای انتقال در مدت زمان بسیار کمی انجام شد.»
وی در ادامه میگوید: «یک تیم تخصصی صبح روز جمعه از تهران به سمت تبریز و بیمارستان امامرضا(ع) پرواز کردند. ماموریت از حساسیت بالایی برخوردار بود و هر ثانیه که میگذشت، حکم زندگی برای یک بیمار نیازمند داشت، به همین علت تیم تخصصی پس از فرود در فرودگاه شهید مدنی تبریز بلافاصله خود را به بیمارستان رساندند و دوباره سوار هواپیما شدند و به تهران بازگشتند. خوشبختانه عملیات انتقال هوایی قلب بیمار مرگ مغزی با همکاری مرکز اورژانس و اقدامات پیشبیمارستانی با موفقیت انجام شد و حال دختر ۱۱سالهای که قلب را دریافت کرد، بسیار خوب است و در وضع نرمال قرار دارد.»
برچسب ها :وزارت بهداشت،فرودگاه ، بیمارستان
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0