و آذربایجان ایرانی ماند
به گزارش قائم آنلاین، روزنامه همشهری در بازخوانی رخدادهای تاریخی قرن حاضر خورشیدی نوشت: «رویکردهای جداییطلبانه در ایران، غالباً با تحریک کشورهای دیگر و بیگانگان صورت گرفته و میگیرد. یکی از این رویکردهای جداییطلبانه مهم و عبرتآموز را هم در ماجرای حکومت خودمختار آذربایجان مشاهده میکنیم؛ حکومتی که در سال ۱۳۲۴ اعلام موجودیت کرده و
به گزارش قائم آنلاین، روزنامه همشهری در بازخوانی رخدادهای تاریخی قرن حاضر خورشیدی نوشت: «رویکردهای جداییطلبانه در ایران، غالباً با تحریک کشورهای دیگر و بیگانگان صورت گرفته و میگیرد. یکی از این رویکردهای جداییطلبانه مهم و عبرتآموز را هم در ماجرای حکومت خودمختار آذربایجان مشاهده میکنیم؛ حکومتی که در سال ۱۳۲۴ اعلام موجودیت کرده و به سال نرسیده، از هم فرو پاشید؛ حکومتی که صورت کلامش این بود که آذریها باید اختیار خودشان را داشته باشند و برای خودشان کشوری مهیا ببینند. در حالی که اصل قصه، وابستگی به روسیه و بلشویکها بود و تلاش برای محکمکردن جای پای آنها در کشور. اما ماجرای حکومت خودمختار آذربایجان چه بود و به کجا رسید؟ با هم روایتهایی از این ماجرا را میخوانیم.
یک مرد، یک فرقه
در ماجرای حکومت خودمختار آذربایجان، یک نام بیش از همه نامهای دیگر میدرخشد: سیدجعفر پیشهوری؛ مردی که به گفته تاریخ، وعده کرده بود موفقیت شیخ محمد خیابانی را تکرار خواهد کرد ولی نه سقوطش را. اما یک سال بعد از اعلام خودمختاری، ناچار به فرار شد. ۲۱ آذرماه ۱۳۲۵ بود که ارتش ایران وارد تبریز شد و بساط این خودمختاری را برچید. او مرتبط با فرقه دمکرات آذربایجان بود؛ فرقهای که البته در کردستان نیز حضور داشت؛ ۲ منطقهای که بیگانگان تصور میکردند زمزمههای جداییطلبی در آنها بیشتر خریدار داشته باشد اما چنین بود که این فرقه در آذربایجان فعالتر ظاهر شد.
رفقای بد
پیشهوری در غائله خودمختاری آذربایجان البته تنها نبود؛ ۳ دوست آذریاش به نامهای علی شبستری، دکتر سلامالله جاوید و جعفر کاویان هم در کنارش بودند که در حزب کمونیست فعالیت میکردند. در این میانه شبستری که در حزب کمونیست بود، در سال ۱۳۲۲ از حزب کمونیست استعفا کرده و انجمن آذربایجان را شکل داده و روزنامهای آذریزبان هم چاپ کرده بود به اسم «آذربایجان». تشکیل حزب دمکرات آذربایجان هم شهریور ۱۳۲۴ بود که خبرش پیچید. با توجه به این که بخشی از اطرافیان او در قیام خیابانی هم حضور داشتند، تصمیم گرفتند که از نام و تشکیلات او سوءاستفاده کنند.
تشکیل یک حزب نورسیده
به محض این که حزب دمکرات آذربایجان تشکیل شد، بیانیهای هم صادر کردند. در این بیانیه سنگ بزرگی را هم برداشتند که از همان ابتدا نشانه نزدن بود. گفتند که آذربایجان باید برای خودش شوراهای ایالتی داشته باشد و زبان خودشان را. شبستری هم با انجمن آذربایجانش به این حزب پیوست. روزنامهای هم که داشت، رسماً ارگان این فرقه و حزب شد تا مواضع آن را اعلام کند. چند روز بعد هم کمیتههای محلی حزب توده و شورای مرکزی اتحادیه کارگران و زحمتکشان ایران به این حزب جدید پیوستند. فرقه جدید نورسیده، یک ماهی را هم وقت صرف کرد تا حسابی تبلیغات کند و به دیگران بگوید که قرار است چه اتفاقی بیفتد. به نوشته آبراهامیان، یکی از رویکردهای این فرقه نوظهور چنین بود: «فرقه دمکرات آذربایجان به یگانگی تمام افراد آذربایجانی علاقهمند است. مبارزه طبقاتی، پیش از گرفتن آزادی میسر نخواهد بود. اول ملت باید حق و اختیارات قانونی خود را به دست بیاورد، بعد در اطراف کم و کسر آن مبارزه کند.»
اعلام خودمختاری آذربایجان
اولین کنگره حزبی این فرقه هم تشکیل شد. بعد از بحثهایی که اتفاق افتاد، به این نتیجه رسیدند که باید مسلح شوند تا تجربه تلخ قیام خیابانی اتفاق نیفتد. به همین دلیل داوطلبان شروع به مسلحشدن کردند. شاخههای نظامی حزب چون مویرگهایی، کل آذربایجان را بدون درگیری خاصی در اختیار گرفت. بعد از این که کل آذربایجان به اختیارشان درآمد، اعلامیه خودمختاریشان را صادر کرده و تحویل دولت تهران هم دادند. در این اعلامیه، ذکر شده بود که مردم آذربایجان، بهواسطه علل و حوادث بیشمار تاریخی اتفاق افتاده، دارای ملیت و زبان و سنن و ویژگیهای منحصری هستند که به آنها حق میدهد مثل همه عالم، با مراعات استقلال و تمامیت ایران، طبق منشور آتلانتیک، در تعیین سرنوشت خود اختیار عمل داشته باشند. مفاد این بیانیه، ناشی از تشکیل حکومتی ملی – محلی بود.
وقتی خبر به تهران رسید
روز بیستویکم آذرماه ۱۳۲۴ بود که نخستین مجلس ملی فرقه دمکرات در تبریز شکل گرفت. این مجلس وقتی شکل گرفت که آخرین سربازان باقیمانده ارتش ایران در آذربایجان هم ناچار به ترک این دیار شده بودند. نمایندگان این مجلس، هیأت دولتی که از ۹ وزیر تشکیل میشد، انتخاب کردند تا حکومت خودمختار آذربایجان را مدیریت کنند. جالب این که پیشهوری هم نخستوزیر شد. جاوید و کاویان و بیریا و الهامی هم وزرای کشور و قشون ملی و معارف و مالیه شدند. خبر که به تهران رسید، بحثهایی را برانگیخت. بحثهای اصلی هم درباره همین هویت و زبان و شبیه آن بود. بحثها درباره این بود که هویت ایرانی را چه چیزی میسازد؟ آیا آن را صرفاً زبان میسازد که فرقه دمکرات چنین ادعایی کرده؟ یا مباحثی دیگر چون تاریخ و نژاد و علاقه به ملیت هم شامل آن میشود؟ ماجرا به گونهای بود که حتی روشنفکران تودهای هم با این قضیه مخالفت میکردند. البته پیشهوری و روزنامه آذربایجان هم به این نقدها پاسخ میدادند و پیشهوری در رادیو تبریز گفت که حتی اگر از همه چیز هم کوتاه بیایند، از این یکی کوتاه نخواهند آمد.
بحثهایی درباره تفاوت زبانی
به نوشته آبراهامیان، قرار بود که حزب توده در ایران، نسبت به این اتفاق واکنش منفی یا خنثی نشان بدهد؛ چرا که شاخههای محلی این حزب بدون صلاح و مشورت از شاخههای اصلی به فرقه دمکرات پیوسته بودند. بحثهایی هم بین بزرگان حزب توده در ایران در گرفت. تا این که قرار شد بیانیهای صادر کنند. سفارت شوروی سابق در ایران از این قضیه مطلع شده و استدلال کرد که این بیانیه به زیان حکومتهای سوسیالیستی در جهان خواهد بود. در نهایت این که حزب توده هم کوتاه آمد و به این فرقه تبریک گفت. البته این کار را هم با اکراه انجام دادند و در ماههای آتی نیز به جای این که فرقه دمکرات را حزبی مشترک با خودشان قلمداد کنند، صرفاً تشکیلاتی معرفی میکردند که قصد دارند اصلاحاتی در منطقه آذربایجان انجام بدهند، ضمن این که تعمداً سعی میکردند تا مسئله زبان و استقلال هویتی توسط این تشکیلات را هم نادیده بگیرند. آنها عمدتاً معتقد بودند اگر فرقه دمکرات، امروز علم زبان مستقل را بلند کند، فردا روزی دیگر گروههای قومیتی هم به این منظور اقدام خواهند کرد. ضمن این که برخی نیز جدا از بحث اجحافهایی که به برخی زبانها از جمله زبان آذری شده، گفتند که این امر نباید موجب تضعیف زبان ملی ایران، یعنی فارسی شود؛ حتی مینوشتند که زبان ملی آذربایجان، فارسی است؛ هرچند دغدغههای دوستان قابل درک است.
اصلاحات کمونیستی و سوسیالیستی
فرقه دمکرات در ماههایی که زمام امور را بر عهده داشت، دست به اصلاحاتی هم زد. از جمله این که بنا به نگاه کمونیستی و سوسیالیستیشان، زمینهای دولتی و ملکهای بزرگ را بین کشاورزان تقسیم کردند، نظام مالیاتی مدرنی را راه انداختند، برای نخستین بار زنان حق رأی پیدا کردند، اقدام به ساخت جادهها و درمانگاهها و مدرسهها و دانشگاه هم کردند. این اصلاحات، کمکم تودهایها را هم به فرقه دمکرات نزدیکتر کرد؛ تا جایی که حتی حزب توده به این نسبت، توانست تظاهراتی با مطالبه تأسیس شوراهای محلی راه بیندازد.
خوشخدمتی به روسها
از دیگر نکات جالب این دوره، آن بود که در دوم بهمن ۱۳۲۴، یعنی نزدیک به ۲ماه بعد از اعلام خودمختاری آذربایجان، حزب دمکرات کردستان هم در شهر مهاباد، جمهوری خودمختار اعلام کرد. یکی از دلایل چنین اتفاقاتی را، حضور روسها در بیشتر نقاط شمالی ایران میدانند و این که موفق به دریافت امتیاز چشمگیری از نفت دریای خزر نشده بودند. آنها در استانهای آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی، اردبیل، مازندران، نیمی از استان کردستان و همچنین بخشهای وسیعی از شمال استان خراسان حضور داشتند. این حضور نظامی با تعهداتی که مسکو در نشست تهران داده بود، مغایرت داشت، به همین دلیل روسها سعی میکردند سریعتر امتیازاتی از ایران بگیرند و این دست بازیهای قومیتی و خودمختاری، ابزار مناسبی به این منظور بود؛ در واقع این کار، نوعی واکنش منفی روسها به عدمموافقت ایران با امتیازخواهی آنها در استخراج نفت از دریای خزر بود. از سوی دیگر شکلگیری حزب توده و حتی ورود آنها به مجلس شورای ملی نیز باعث شده بود تا در سطح قانونگذاری و همچنین برگزاری میتینگها و گردهماییهای مردمی، این گونه مطالبات که در واقع مطالبه روسها بود، دنبال شود. پس شکلگیری حکومتهای خودمختار نیز در این راستا قابل تبیین است؛ آدمهایی مثل پیشهوری در آذربایجان و قاضی محمد در کردستان.
حساسیت افکار عمومی
رادیو مسکو همیشه از این جمهوریهای خودخوانده و خودمختار به نیکی یاد میکرد. برخی مورخان میگویند که این گروهها به واسطه عدم پایگاه مردمی و نیز وابستگی به روسها، معمولاً از سوی مردم طرد میشدند. اما در نهایت، ابزار مناسبی برای روسها بودند تا فشارهایشان را وارد کنند. از سوی دیگر، اجرای خودسرانه احکام اعدام و نیز مخالفت با تدریس زبان فارسی و دیگر اتفاقاتی که بعد از این وقایع افتاد، باعث شد تا افکار عمومی در ایران نسبت به این خودمختاریها واکنش نشان دهد. دولت هم ناچار شد که ارتش را راهی این مناطق کند، هرچند در منطقه شریفآباد قزوین و بهواسطه پستهای بازرسی روسها، زمینگیر شده و نتوانستند جلوتر بروند. همین قضایا باعث شد تا این گره از طریق مذاکرات سیاسی برطرف شود.
روبهرو با استالین
و اما بعد، درباره آزادسازی آذربایجان حکایتهای فراوان دیگری هم هست که مجالش در اینجا نیست. اما بد نیست به روایت معروف قوامالسلطنه هم اشاراتی داشته باشیم. قوام یکی از رجال معروف عصر پهلوی بود که در ماجرای آزادسازی آذربایجان، نام او به نیکی ثبت شده و میگویند اگر نبود، چه بسا که این منطقه برای همیشه از ایران جدا میشد. رابطه قوام و رضاشاه خیلی عجیب و غریب بود. مدتی رضاشاه وزیر جنگ قوام بود و بعدها که رضاخان همهکاره کشور شد، او را به نوعی تبعید و خانهنشین کرد تا نتواند کاری بکند. اما بعدها که فشار افکار عمومی و نابسامانیها زیاد شد، او را وادار کردند که نخستوزیری را بپذیرد. او هم پذیرفت و برای حل و فصل قضیه پیشهوری و آذربایجان، شخصاً به شوروی رفت و با استالین مذاکره کرد. نقلهای عجیبی درباره مذاکراتش با استالین وجود دارد. گفته میشود که روسها به او احترام زیادی میگذاشتند و بهعنوان یک دیپلمات باشخصیت، قبولش داشتند.
فرار به باکو
سرانجام بعد از مذاکرات سیاسی و آمادگی افکار عمومی، ارتش ایران راهی آذربایجان شد. هرچند فرقه دمکرات و حزب توده و حزب ایران با هم متحد شده بودند تا برای انتخابات مجلس آینده هم فعالیتهایی داشته باشند اما فرقه دمکرات ماند و خالیشدن پشتشان از حمایت روسها. درست در همان روز اعلام خودمختاری، یعنی بیست و یکم آذرماه ۱۳۲۵، ارتش ایران وارد تبریز شده و پیشهوری به باکو گریخت.
مردی که به سردسیر رفت
قوامالسلطنه هم در زمان قاجارها و هم زمان پهلویها از رجل سیاسی و سیاستمدار بود. به همین دلیل وقتی که روسها خبردار شدند میخواهد با آنها طرف شود، استقبال کردند. او هم به قدری زیرک بود که سریع، چند نفری از کمونیستها و نزدیکان به روسها را به جاهای مختلف دولتش گمارد تا حسن نیت خودش را نشان بدهد. شخصیت جالبی هم داشت، شبیه یک سیاستمدار حرفهای و شستهرفته. به همین دلیل میتوانست خوب از پس روسها برآید. او هم با زیرکی خاص خودش، مدام روسها را قانع میکرد که همه کارها درست شده و امتیاز نفت شمال را به آنها خواهد داد. حتی وقتی استالین از او پرسید چرا مجلسی که مخالف این قرارداد است را منحل نمیکنید، پاسخ داد که مجلس در حال پایان دوره خودش است و مجلس بعدی در اختیار ماست. آخرش هم وقتی که دید شرایط مساعد است، یک قهر سیاسی و ظاهری کرد که با هیأت همراه میخواهد به ایران بازگردد. همین مسئله باعث شد تا کارش جواب بدهد.
این رشته سر دراز دارد
بحث درباره اختلافات زبانی و قومیتی در ایران، بحثی نیست که متعلق به امروز باشد. مطالعه تاریخ این مباحثات و مجادلات میتواند دانستههای تاریخی و اجتماعی جالبی را در اختیار ما بگذارد. حکومت خودمختار آذربایجان در سال ۱۳۲۴، با این ایده محوری شکل گرفت که زبان آذریها چون زبان ترکی است، پس باید آنها زبان محلی خودشان را داشته باشند. غافل از این که زبان محلی، نمیتواند به هیچ عنوان جای زبان ملی را بگیرد. همین امر باعث شد تا حتی جذب معلم در این مناطق با مشکل روبهرو شود، چون معلمهای کمی بودند که بتوانند به زبان ترکی و آذری تدریس کنند. آش به قدری شور شد که حتی روشنفکران تودهای که از نظر سازمانی باید همپیمان دمکراتها میبودند، اقدام به اعتراض کردند و هویت ملی را چیزی فراتر از اختلاف زبانی برشمردند. در واقع آنها از نگاه نژادی و تاریخی و حتی فرهنگی به هویت صحبت میکردند. بحثهایی که ریشههای تاریخی دارند.»
برچسب ها :حکومت، آذربایجان،دمکرات
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0