شمیران دیگر نو نیست
شمیران نو که پنجاه و چند سال قدمت دارد درگیر مشکلات شهری است که نمونه آن در منطقه چهار شهرداری تهران کمتر دیده میشود.
به گزارش عصرقائم، روزنامه ایران نوشت: «چندصدمتر با خیابان هنگام، چند متر با محله نیروی دریایی و چند قدم با خیابان دلاوران فاصله دارند اما فاصلهای که مردم محله شمیران نو از لحاظ بافت شهری با سایر مناطق احساس میکنند، بیشتر از اینهاست. محلهای محصورشده بین اتوبان امام علی (ع)، اتوبان شهید زینالدین، پارک لویزان و دیوارهای پادگان نیروی دریایی. شمیران نو که پنجاه و چند سال قدمت دارد درگیر مشکلات شهری است که نمونه آن در منطقه چهار شهرداری تهران کمتر دیده میشود.
از خیابان هنگام وارد خیابان «وارباز» میشوم. بادهای تند بهاری درختان را میتکانند. عابران در پیادهروهای باریک محله مشغول خرید از مغازهها هستند. دکانهای محلی متنوع و بدون قاعده کنار هم چیده شدهاند؛ بوتیک کنار عطاری، لباس مجلسی زنانه کنار مرغ و گوشت فروشی و… بافت بازار در شمیران نو هم شبیه بازارهای دیگر نیست. بعضی از مغازهها را نمیتوان دید مگر این که از گذرگاه تنگی عبور کنی و به مغازه برسی. بیشتر شبیه خانههایی هستند در طبقه همکف که تغییر کاربری دادهاند یا پارکینگهایی که تبدیل به پاساژهای زیرزمینی شدهاند؛ تودرتو و دراز. میدان پاکدامن که تقریباً مرکز محله است شلوغتر از همه جاست. میوهفروشان دورهگرد دورتادور میدان بساط کردهاند و ماشین و موتور با تنگ شدن میدان پشت هم گیر کردهاند. پاکدامن را به سمت خیابان نقاشیان میروم که کمی خلوتتر است. مردی تقریباً ۷۰ ساله گوشه خیابان روبهروی تورفتگی ورودی خانه ایستاده است. او ۵۰ سال است که ساکن این محله است اما دل خوشی از زندگی در آن ندارد: «ترافیک است و مأمور ندارد، شلوغ است و نظافت ضعیف است. سال به سال یک تانکر آب نمیآورند از بالای محله بشویند و بیایند پایین شب هم که میشود ۲۰ تا معتاد بالای خیابان مینشینند و پاتوق درست میکنند. بیشتر خانهها هم که پارکینگ ندارند و برای همین دائم نگران این هستم که معتادی روی ماشین خط و خشی نیندازد.»
همین طور که حرف میزنیم، بنگاهداری که بیکار اطراف مغازه پرسه میزند، وارد گفتوگو میشود: «مشکل دیگر این محله این است که خانههایش قولنامهای است البته دردسری ندارد چون سند مادر دارد اما برای همین قیمت اینجا خیلی ارزانتر از محلههای اطراف است.»
مرد قبلی ادامه میدهد: «همه خانهها هم تجاری شدهاند. الان شما نگاه کنید بیشتر مغازهها و کارگاهها شبیه تونل زیرزمینی است.» او کارگاه شیشهبری آن طرف خیابان را نشانم میدهد و از خانهای میگوید که بعد از مرگ صاحبخانه ورثه آن را تبدیل به کارگاه کرد. تازه متوجه بافت عجیب مغازهها میشوم. کمی خیابان را بالا میروم و خانههای عجیب و غریبی میبینم که روی هم سوار شدهاند، انگار بعد از اتمام کار ساختمان واحدهای کوچکی روی پشت بام ساخته شده است. نمایی از سکونتگاههای بینظم و ناایمن.
برمیگردم به سمت بلوار ابوذر که محلیها میگویند با ساختن بلوار و جداکردن خیابان مشکلات و ترافیک بیشتری نصیب شمیران نو شده است. خیابان اصلی باریکتر شده و اگر کسی دوبله پارک کند، بهسختی میتوان از خیابان عبور کرد. پدر و پسری که داخل مغازه فروش لوازم خانگی نشستهاند و در سکوت به خیابان شلوغ خیره شدهاند، از مشکلاتی میگویند که گریبان محله را گرفته است. مرد جوانتر میگوید: «این خیابان محل خرید و فروش است و از وقتی بلوار کشیدند دیگر فروشی نداریم چون جای پارکی برای خریدار نیست. از طرفی هم به خاطر تنگی خیابان نمیتوانیم بار خالی کنیم.»
او متولد شمیران نو است و از پایین بودن قیمتهای محله به خاطر مشکلات زیاد میگوید: «قیمت ملک اینجا باید خیلی بیشتر از آن طرف خیابان هنگام میبود اما الان آنجا دو برابر اینجا قیمت دارد در حالی که اینجا قدیمیتر است و باید گرانتر باشد ولی برعکس است. یکی از دلایلش همین ساخت و ساز بی قاعده است. هر کس بالای خانه آلونکی ساخته و اجاره داده است.»
پیرمرد که در سکوت به حرفها گوش میدهد، به سخن میآید. او اهل میانه است و از سال ۴۲ ساکن این محل شده است؛ روزگاری که شمیران نو تازه در حال شکلگیری بود. میگوید: «آن زمان که من آمدم این اطراف فقط نارمک بود و مجیدیه و نظامآباد، الباقی زمین کشاورزی بود. آن زمان اینجا هیچی نداشت اما یواش یواش شلوغ شد. خاطرم هست با دو هزار تومان از میانه آمدم اینجا چون یکی از اقوام آمده بود و میگفت اینجا در حال رشد است. خواربار فروشی باز کردیم و دیگر اینجا ماندگار شدیم.»
صدای بوق کرکننده ماشینهایی که پشت پارک دوبله ماندهاند، گوش را آزار میدهد، دستفروشان زیادی هم گوشههای پیادهرو بساط کردهاند، خیابان حسابی شلوغ و پررفت و آمد است. دو پیرمرد ابتدای کوچه غربی بلوار داخل بنگاهی نشستهاند. یکی عینک آفتابی قاب طلایی به چشم دارد و آن یکی صدایی دورگه با چشمانی تیز و نافذ. آنها هم مانند بیشتر محلیها حوصله توضیح جزئیات را ندارند و میخواهند سروته حرف را با گفتن «مشکلات خیلی زیاد است» هم بیاورند. هر دو تقریباً ۵۰ سال است اینجا زندگی میکنند و اولین مشکلی که از آن میگویند زیادبودن معتادان کارتون خواب است که باعث نگرانی و مزاحمت میشوند. مرد با صدای دورگهای میگوید: «راستش سالهاست مسئولان وعده دادهاند که این محله را از بنبست دربیاورند، حالا بعضی میگویند باید نیروی دریایی راه بدهد. بعضی هم حرفهای دیگری میزنند ولی خلاصه اینجا بهترین نقطه آب و هوایی تهران است اما دریغ از رسیدگی.»
مرد عینکی که یاد گذشته افتاده میگوید: «اینجا قبل از انقلاب خارج از محدوده بود و حتی برق هم نمیدادند آب آشامیدنی را هم از بالای محل که تلمبه داشت دستی و با دبه برمیداشتیم ولی خیلی باصفا بود. همین جایی که الان نشستهای آن موقع که من خریدم، زمین کشاورزی بود و جو میکاشتند. الان هم جای بدی نیست فقط بنبست است و همین محله را شلوغ و پرترافیک کرده است.»
کوچه تنگ غربی محله را بالا میروم. سربالایی تندی است و ماشینها تنگ هم پارک شدهاند و ماشینهای زیادی هم میخواهند به بلوار برسند تا از محله خارج شوند. در واقع هر جای محله باشی باید خودتان را به بلوار برسانید. کوچههای تنگ و بنبست و بی نظم دو سمت نشان از دستدرازی ساختمانها به محله دارد. انگار زمان ساخت گفتهاند اگر چند متر آن طرفتر دیوار بگذاریم چطور میشود و این کار را کردهاند و هیچ اتفاق خاصی نیفتاده است. آلونکهای زیادی روی هم بالای هر خانه ساخته شده و ساختمانهایی با نماهای آجری و سنگی در اندازههای کوچک و بزرگ آشوبی تصویری ایجاد کردهاند.
خیابان دهم غربی هم شبیه فرعیهای دیگر پر از خانههای بدقواره و کوچههای تنگ است. چند مرد میانسال وسط کوچه ایستادهاند و حرف میزنند. سراغشان میروم تا از گرفتاریها بگویند. اولین سؤال را که میپرسم مرد مسنتر چند قدم جلو میآید و میگوید: «این تیر برق اولین مشکل … چند سال است نامهنگاری میکنیم که این تیر برق در حال افتادن است اما هیچکس به حرف ما گوش نمیدهد.» چند نقطه از تیر برق بتونی خالی شده و تنها چند میلگرد نازک آن را نگه داشته است.
مرد از نگرانی اهالی کوچه میگوید و فاجعهای که ممکن است رخ بدهد. مرد دیگری از تنگ شدن خیابان اصلی با ساختن بلوار میگوید: «آمدند خیابان اصلی را بلوار کردند خیلی خوب و قشنگ است اما اگر آتشسوزی بشود و یک نفر دوبله پارک کرده باشد، دیگر جایی برای رفت و آمد آتش نشانی یا آمبولانس نیست.»
مرد دیگری میگوید: «شما صبح زود یا شب بیا ببین معتادها چطور وسط همین خیابان خواب هستند. واقعاً گفتن ما تأثیری هم دارد؟ متاسفانه اینجا را ول کردهاند وگرنه چطور همه محلههای اطراف این قدر تمیز است اما اینجا را به زور جارو میزنند؟»
با هم از اتفاقات خوبی که میتواند محله را عوض کند، حرف میزنند. یکی از آنها میگوید: «تنها خوبی که اینجا دارد ارزانی اجناس است و هر چیزی که بخواهی پیدا میکنی برای همین خیلی از کسانی که مهاجرت میکنند تهران، میآیند اینجا زندگی میکنند. یکی دیگر از خوبیهای اینجا ارزانتر بودن ملک و اجاره است و نزدیکی به مرکز تهران. کافی است ۱۵ دقیقه قدم بزنی تا برسی به میدان رسالت.»
خیلی از محلیها از حضور معتادان در انتهای پارک الغدیر شکایت داشتند و در راه برگشت به آن سمت میروم. در راه نزدیک پارک با پسر جوانی که در بنگاه معاملات ملکی نشسته سر حرف را باز میکنم او هم از وفور معتادان میگوید و کثیفی خیابانها. از مغازه بیرون میآید و چند سطل زباله را کنار هم نشانم میدهد که تمام محتویاتشان آن دور و اطراف ریخته شده است: «مثلاً کارگر میگذارند جارو بزند اما معلوم نیست چه کار میکند. یک مشکل دیگر این است که سر کوچهها سطل آشغال نیست. اینجا منطقه چهار تهران است ولی هیچ چیزش شبیه منطقه چهار نیست.»
مسیر سرپایینی را ادامه میدهم و به زمین فوتبالی میرسم که فنسهای اطرافش شکسته و متروک شده است. سر میچرخانم، آن سوتر روی دیوارها جای سوختگی و لکههای آتش میبینم که سفیدی دیوار را سیاه کرده است. موازی دیوار انتهایی پارک پیش میروم. چند سایه در فرورفتگی دیوار میبینم که با صدای پای من سریع از جا برمیخیزند. برمیگردم و به سمت دیگری میروم. با خودم فکر میکنم کاش به جای گعده معتادان در گوشه کنار زمین فوتبال صدای خنده و بازی نوجوانان در پارک میپیچید.»
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0