شکلگیری قیامها و خیزشهای مبارزاتی در دهههای اخیر در کشورهای مختلف مصداقی بر این واقعیت است. افکار عمومی جهان با نامهایی مانند مهاتما گاندی، عمر مختار، مایکل ایکس، لوئیس فراخان، ارنستو چهگوارا و …. که در مسیر مبارزه با امپریالیسم و نظام سلطه جان خود را از دست داده اند، آشنا هستند.
امروزه نام و آوازه انقلاب اسلامی برآمده از اندیشه و تفکر آزاد اندیشی و دین مداری تئوریهای نظام سلطه را به نقد جدی کشیده است. این الگو گر چه مورد استفاده بسیاری از جنبشهای منطقهای قرار گرفته و مشربی از رویکردهای ضد استعماری را فرا روی مبارزان قرار داده است، با این وجود اما بررسی مبارزات ضد استعماری گذشته نیز خالی از لطف نیست. در این روزها که مصادف با سالروز درگذشت چه گوارا است، بر آن شدیم تا متن کامل کتاب “مبانی جنگ های چریکی” وی را منتشر کنیم.
فرماندهی طبقه کارگری عاملی ضروری است
در بیانیه دوم هاوانا چنین آمده است: «در کشورهای ما دو موضوع “صنعت عقب مانده” و “سیستم فئودالی کشاورزی” در کنار هم واقع شدهاند. از همین رو هر چند شرایط معیشتی کارگران در شهرها سخت و ناگوارا باشد، اما روستائیان از شرایطی ظالمانهتر و ترسناکتر در عذاب خواهند بود. این در حالی است که آنها اکثریت غالب و احیاناً ۷۰% درصد جمعیت آمریکای لاتین را تشکیل میدهند»
« اگر صاحبان اراضی که غالباً در شهرها زندگی میکنند مستثنی شوند، دیگران که گروه بزرگی را تشکیل میدهند، در مزارع اجیر میشوند و به عبارت دیگر با شرایطی نابرابر مانند آنچه در قرون وسطی جریان داشت در مزارع به کار گرفته میشوند.»
«اینها شرایطی است که باعث شده روستائیان فقیر به قدرت انقلابی نهفته و بزرگی تبدیل شوند.»
ارتشها برای نبرد منظم ( کلاسیک) شکل گرفته و مجهز شده اند. طبقات ظالم از این قدرت برای تثبیت حاکمیت خود استفاده میکنند، اما در صورتی که این نیروها با نبرد نامنظم کشاورزان در منطقه خود مواجه شوند، کاملاً ناتوان میشوند و به ازاء کشتن یک مبارز انقلابی، ۱۰ سرباز خود را از دست خواهند داد. در این شرایط است که روحیه خود را از دست خواهند داد، زیرا ارتشی نامرئی و شکست ناپذیر پشت آنها را میشکند و اجازه نمیدهد تا از تاکتیکهای سنتی نظامی و یال و کوپال جنگی خود استفاده کنند. این موارد همان مواردی است که دیر زمانی مایه افتخار آنها در مسیر سرکوب کارگران و دانشجویان در شهرها بود.
نیروهای جدید همواره برای حمایت از مبارزه اصلی یگانهای رزمی کوچک شکل میگیرند و به جنبش مردمی جسارت بیشتر می بخشد و نظام سنتی آرام آرام در سراشیبی تند سقوط قرار میگیرد. این همان لحظهای است که طبقه کارگری و تودههای مردمی سرنوشت نبرد را به نفع خود تغییر میدهند.
حمایت مردمی، تنها عامل شکست ناپذیری مبارزات ضد استعماری
«چه چیز باعث میشود این یگانها در لحظه نخستین نبرد با وجود تمام نیروها و امکانات دشمن، شکست ناپذیر باقی بماند؟ باید گفت: تنها عامل این شکست ناپذیری حمایت مردمی است، این یگانها میتواند همیشه از حمایت روزافزون تودهها بهرهمند باشند.
«کشاورزان طبقهای هستند که به دلیل جهل و انزوا ، نیازمند رهبری انقلابی و سیاستمدار طبقه فعال و انقلابیهای آگاه هستند. این طبقه بدون چنین رهبری نمیتوانند مبارزه کنند و پیروز شوند.»
« در شرایط تاریخی کنونی آمریکای لاتین، بورژوازی ملی نمیتواند رهبری مبارزه با فئودالها و طبقه پرولتاریا را برعهده بگیرد. تجربه ثابت کرده است که در کشورهای ما این طبقه حتی در صورتی که منافع آن با منافع پرولتاریای یانکی(استعمار آمریکا ) در تضاد باشد نمیتواند با استعمار مبارزه کند. چرا که بخاطر ترس از انقلاب اجتماعی سست شده و فریاد تودههای استعمار شده او را ترسانده است.»(از بیانیه دوم هاوانا)
انقلاب در قاره آمریکا حتمی است
این موضوعات جوهره این بیانیه ویژه انقلابی در قاره آمریکا است. در بندهای پایانی این بیانیه چنین آمده است:
«شرایط اساسی درونی هر کشور یعنی آگاهی و سازمان تشکیلاتی و رهبری میتواند به انقلاب سرعت بخشیده یا آن را به تاخیر اندازد. در صورتی که در هر دوره تاریخی، شرایط موضوعی (عینی) دیر یا زود به کمال برسد زمینه دستیابی به آگاهی و بلوغ تشکیلاتی و پیدایش رهبری و شگل گیری انقلاب فراهم میشود».
«البته برای انقلابیون فرقی ندارد که این دستاوردها به سادگی یا بعد از تحمل مشکلات به دست آیند. این امر به قدرتهای ارتجاعی در جامعه سنتی وابسته است که با مقاومت خود زمینه تولد جامعهای نوین را فراهم میآورند. جامعهای که زائیده تناقضات جامعه سنتی است.
نقش انقلاب در تاریخ همچون نقش پزشکی است که باعث ایجاد حیاتی نو میشود. انقلاب تنها به هنگام ضرورت از خشونت استفاده میکند. یعنی زمانی که موانع موجود بر سر راه دستاوردها اقتضا کند. مشکلاتی که تودههای مظلوم و استعمار شده را وامیدارد تا به حیاتی برتر امیدوار باشند.
«بناچار باید در کشورهای آمریکای لاتین انقلاب صورت گیرد. تنها اراده یک شخص بر این واقعیت تعلق نگرفته است، بلکه شرایط بهره کشی خطرناک از ساکنان آمریکای لاتین و رشد شعور انقلابی تودهها و همچنین بحران جهانی طبقه پرولتاریا و جنبش فراگیر مبارزاتی ملتهای مستضعف جهان این زمینه را فراهم کرده است.» (از بیانیه دوم هاوانا)
نبرد چریکی نوعی از مبارزات جهت دستیابی به هدفی معین است. مسئله نخست در این باره، تحلیل و بررسی چگونگی حذف قدرتهای حاکم در قاره آمریکا بدون روی آوردن به نبرد مسلحانه میباشد.
تاریخ خطاناپذیر است
به واسطه جنبشهای مردمی میتوان به مبارزات سالم روی آورد. این مبارزات در شرایطی ویژه و بحرانی، میتواند حکومت را به چانه زنی وادار کند و این امکان را فراهم آورد تا نیروی مردمی بر قدرت حاکم غلبه کند و حکومت کارگری را به جای آن بنشاند.
آنچه گفته شد تنها در حوزه نظری امکان پذیر است. اما اگر این مسئله را با توجه به وضعیت حاکم بر قاره آمریکا بررسی کنیم، قطعا به این نتیجه خواهیم رسید که در تمامی این قاره شرایطی عینی تودهها را به مقاومت خشونتآمیز در برابر حکومتهای بورژوا و صاحبان اراضی وادار میسازد، همچنین دولتهای بسیار دیگری وجود دارد که از بحران حاکمیت در عذابند و شرایط درونی دیگری در آنجا وجود دارد.
این یک جنایت است و شکی نیست در کشورهایی که تمامی این شروط محقق شده است تلاشی برای دستیابی به قدرت صورت نمیگیرد. اما در کشورهایی که شروط مذکور وجود ندارد طبعاً باید راههای مختلفی در پیش گرفته شود و براساس تحلیلهای نظری تلاش شود تا تصمیماتی متناسب با هر کشور اتخاذ شود.
تنها چیزی که تاریخ اجازه نمیدهد تحلیلگران و مجریان سیاستهای طبقه کارگر انجام دهند، اشتباه در احکام آنهاست. آمادگی جهت دستیابی به نقش حزب سیاسی پیشگام همچون آمادگی برای دستیابی به یک مدرک دانشگاهی نیست.»
چنین حزبی باید رهبری طبقه کارگر در راه مبارزه جهت دستیابی به حکومت را برعهده گیرد و بداند چگونه این طبقه را هدایت کند تا قدرت را به دست گیرد و در سریع ترین زمان ممکن نبرد را به سمت پیروزی سوق دهد. همه احزاب انقلابی ما باید دارای چنین ماموریتی باشند و به منظور پرهیز از اشتباه لازم است تحلیلی عمیق و گسترده ای در این زمینه انجام پذیرد.
اتحاد طبقه بورژوا و فئودالها
امروز نوبت قاره آمریکاست که گروههای حاکم واهرمهای فشار مردمی برای به دست گرفتن زمام امور وارد جنگ شوند، در زمانی که دو گروه از توازن یکسانی برخوردار نباشند، منظور از گروههای حاکم، اتحاد مرتجعان طبقه بورژوا و فئودال در هر کشور خواهد بود. با این تفاوت که ساختار فئودالی تا حد زیادی برتر از ساختار بورژوازی است.
این نظامهای دیکتاتوری از آغاز حکومت طبقاتی غیر محدود خود، به منظور ادامه فعالیتشان، در چهارچوب مشخصی از مشروعیت که برای خود قائل شدهاند به حرکت ادامه دادهاند. اما ما مرحلهای را پشت سر میگذاریم که ملت با فشار قوی خود پایه مشروعیت بورژوا را از ریشه برمیکند. بزودی کسانی که به خود مشروعیت بخشیدهاند، در مقابله با یورش مردم، این مشروعیت را از دست خواهند داد. اما ریشه کن کردن سرسختانه تمامی قوانین موجود و ایجاد قوانین جهت تثبیت واقعیت موجود تنها برافروختگی نیروهای مردمی را در پی خواهد داشت، از این رو نظام دیکتاتوری طبقه بورژوا و فئودال به منظور تغییر حکومت مشروطه سعی میکند از قوانین سنتی استفاده کند و با پرهیز از برخورد جبههای با طبقه کارگر، این طبقه را خفه کند. اما این روش تناقض برانگیز است.
ملت نمیتواند تدابیر مختلف بازدارنده سنتی و نوین رژیمهای دیکتاتوری که درصدد حذف آن است را بپذیرد. ما نباید یک لحظه، طبیعت طبقاتی و ویژگی بازدارندگی و افق محدود حکومت پرولتاریا بر طبقه کارگر را نادیده بگیریم. لنین ضمن بررسی دولت میگوید: « دولت همان نتیجه و سخن از درگیریهای طبقاتی است که سازش ناپذیر است. دولت، ایجاد شده است تا درگیریهای طبقاتی را برطرف کند، اما برعکس وجود دولت ثابت میکند که درگیریهای طبقاتی از بین رفتنی نیستند.» (از کتاب دولت و انقلاب)
به عبارت دیگر ما نباید اجازه دهیم کلمه «دموکراسی» در شرایطی که معنای عمیق خود را از دست داده و تنها به معنای اعطای برخی آزادیها به شهروندان است، برای حفظ آبروی طبقات دیکتاتوری و استعماری به کار رود.
در حقیقت صرف تلاش جهت بازگرداندن جزئی از مشروعیت طبقه بورژوا بدون آگاه سازی در خصوص حاکمیت دولت انقلابی، به معنای کوشش برای بازگرداندن رژیم دیکتاتوری است. رژیمی که طبقات اجتماعی حاکم آنرا تحمیل میکنند. در یک کلمه این اقدام چیزی جز تلاشی برای کاهش مجازات زندانی محکوم نیست.
نقش خشونت در تداوم انقلابهای ضد استعماری
با وجود اینکه طبقات حاکم، همیشه به ابزارهای بسیار استراتژیک خود که برای سرکوب به وجود آوردهاند، تکیه میکنند اما در چنین شرایطی مبارزاتی، هرآنچه را که بدان پایبند بوده است را کاملاً از بین میبرد و در زیر نقاب«دموکراسی» به ملت حمله میکند. در این لحظات دوباره باید این سئوال را پرسید: چه باید کرد؟ در جواب گفتنی است: خشونت حقالارث استعمارگران نیست و استعمارشدگان نیز میتوانند و باید در شرایط مناسب از خشونت استفاده کنند.
مارتی میگوید : « اگر کسانی که در یک کشور جنگی به پا کنند که میتوان مانع از آن شد، مجرم شناخته شوند پس کسانی هم که از ورود جنگی اجتناب ناپذیر دوری میگزینند مجرم هستند.»
در همان زمان لنین چنین گفت: « سوسیال- دموکراسی هرگز نگاهی عاطفی به جنگ نداشته و نخواهد داشت. در زمانی که این نظام، جنگ را به دلیل اینکه ابزاری وحشیانه در رفع اختلافات انسانها است، قبیح میشمارد، در همان حال نیز میداند تا زمانی که جامعه دارای نظام طبقاتی است و انسانها همدیگر را استثمار میکنند، گریزی از جنگ نیست. همچنین نمیتوانیم در آغاز برچیدن این استثمار از جنگهایی که طبقات حاکم استعماری و ظالم در هر جا شروع میکنند، پرهیز کنیم.»
این سخنان را لنین در سال ۱۹۰۵ بیان داشت و بعدها با نوشتن مقالهای تحت عنوان «برنامه نظامی انقلاب کارگری» تحلیلی جامع در خصوص مراکز نزاع طبقاتی ارائه کرد او در این مقاله نوشت: « هرکس که نزاع طبقاتی را تایید میکند باید همین دیدگاه را در خصوص جنگهای داخلی داشته باشد. در هر جامعه طبقاتی ،این نبرد به صورت طبیعی، دوام و شدت دارد و این جامعه چارهای ندارد که در برخی شرایط به نزاع طبقاتی تن دهد. تمامی انقلابهای بزرگ این امر را تایید میکنند. در واقع فراموش کردن یا کنار گذاشتن نبرد داخلی به معنای سقوط در وادی فرصت طلبی و چشم پوشی از انقلاب سوسیالیستی است.»
این بدان معناست که نباید از خشونت که ضرورتهای تشکیل جامعه جدید است بترسیم، آنچه باید مورد توجه واقع شود این است که نباید به خشونت روی آورد، مگر آنگاه که رهبری ملت، از مناسب بودن کامل این اقدام خبر دهد.
باید از تحولات موازنه قدرت آگاه باشیم
منظور از اوضاع بسیار مناسب چیست؟ این امر از لحاظ درونی به دو عامل مرتبط با هم بستگی دارد که در طی مبارزه گسترش مییابند. این دو عامل، آگاهی نسبت به ضرورت تغییر انقلابی و اعتقاد به توانایی واقعی انجام چنین تغییری است. اگر ما به این دو عامل شرایط میدانی که آماده شروع نبرد در تمام قاره آمریکا است و تصمیم قاطعانه جهت پیروزی در مبارزه و میزان قدرتهای جهانی را اضافه کنیم، شرایط فعالیت فراهم میشود.
با وجود آنکه دولتهای سوسیالیستی از هم دورند، ولی تاثیر مناسب آنها همیشه در بین مبارزان تمامی کشورها محسوس است. الگوی این کشورها الگوی تربیتی است که بدون شک برای ملتها درهر مکانی الهام بخش است.
فیدل کاسترو در ۲۶ ژوئیه سال ۱۹۰۵گفت: «تمامی انقلابیون- بویژه در وقت حاضر- باید از تغییری که تا کنون در موازنه قدرت جهانی روی داده، باخبر شوند و به خوبی آن را درک کنند. آنها باید بدانند چنین تغییری در کشورهای مختلف به نفع مبارزات مردمی است. تمامی انقلابیون بخصوص انقلابیون آمریکای لاتین باید به جای آنکه در پی این تغییر موجود در موازنه قدرت، منتظر انقلاب اجتماعی معجزه آسا باشند، باید به خوبی از تمام عوامل مناسب جنبشهای انقلابی در این موازنه قدرت بهره گیرند و سازنده انقلاب باشند.»
عدهای میگویند: «ما میپذیریم که نبرد انقلابی در شرایطی معین و مشخص وسیلهای مناسب جهت به دست گرفتن قدرت است، اما چگونه رهبرانی بزرگ چون فیدل کاسترو را به وجود آوریم که ما را پیروز سازند؟» درواقع فیدل کاسترو هم بسان دیگران زاده تاریخ است.
اگر رهبران مبارز سیاسی نبرد انقلابی قاره آمریکا همگی چون یک فرد واحد میشدند. بزودی یاد میگرفتند از فنون جنگ برای خود جنگ استفاده کنند. هیچ حرفه و شغلی نیست که بتوان تنها با کتب آموزشی فرا گرفت. نبرد و قرار گرفتن در شرایط آن، بزرگترین معلم انسان است.
طبعاً این امر، مأموریت سادهای نیست و ناگزیر در طول این برنامه باید پذیرای برخی خطرات شد. آینده انقلاب وابسته به رشد مبارزات مسلحانه در دو زمان بسیار حساس است. زمان نخست، مرحله مقدماتی است و چگونگی واکنش در این مرحله بر میزان تصمیم قوای مردمی برای مبارزه و اینکه آیا هدف آنها به خوبی مشخص شده است، دلالت خواهد کرد.
زمانی که دولت بورژوا به مواضع ملت حمله میکند چارهای جز پناه بردن به دفاع شخصی نیست. زیرا دشمن حمله را در لحظهای مناسب آغاز میکند،یعنی زمانی که کمترین حد آمادگی وجود داشته باشد، نیروهای مردمی باید به دفاع از خویشتن بپردازند، ولی نباید در موضعی پناه بگیرند که ضربات ناگواری متحمل شوند. آنها نباید دفاع شخصی را صرفاً علاجی مذبوحانه برای مظلومان در محاصره بدانند. نبرد چریکی همان حرکت و دفاع خودجوش ملت در زمانی معین است. این نبرد توانایی ویژهای برای حمله به دشمن است و باید تمام تلاش چریک برای افزایش این توانایی مصروف شود.
البته ویژگی خاص نبرد چریکی مبنی بر بسیج نیروی مردمی میزان این قابلیت را مشخص خواهد کرد. این بدان معناست که نبرد چریکی، دفاع شخصی و رو به عقب نیست بلکه دفاعی هجومی است. زمانی که امور بدین شکل جلوهگر شود، نبرد چریکی در نهایت دستیابی به قدرت سیاسی را در پی خواهد داشت.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0