پای سفره دل دستفروشان؛ از مصایب زن ۴۰ ساله تا کمری که زیر بار هزینههای زندگی خم شده
به گزارش قائم آنلاین، با توجه به وضعیت اقتصادی مردم و جامعه، امروز دستفروشی به یک شغل تبدیل شده است، اما اگر این پدیده را همچنان یک معضل بدانیم، ریشه این معضل را باید در بیکاری و محدودیت موجود در فرصتهای شغلی دنبال کرد، چراکه قطعاً با رفع معضل بیکاری، بخش قابلتوجهی از این عارضه
به گزارش قائم آنلاین، با توجه به وضعیت اقتصادی مردم و جامعه، امروز دستفروشی به یک شغل تبدیل شده است، اما اگر این پدیده را همچنان یک معضل بدانیم، ریشه این معضل را باید در بیکاری و محدودیت موجود در فرصتهای شغلی دنبال کرد، چراکه قطعاً با رفع معضل بیکاری، بخش قابلتوجهی از این عارضه نیز از بین میرود.
در پدیده دستفروشی از یک سو فردی نیاز به کار و درآمد دارد تا بتواند به آن وسیله ارتزاق کند و از سوی دیگر قوانین اجازه سد معبر به او را نمیدهد.
نزدیکیهای ظهر مسیر میدان آزادی به سمت انقلاب را در پیش میگیریم، مسیری که یک طرف آن را دستفروشان و طرف دیگر را مغازهداران با بساط اجناس مختلف، مسیر عبور و مرور عابرین را تنگ کردهاند.
یکی پیراهن ارزانقیمت میفروشد و آن دیگر بساط گردو و خشکبارش را تا وسط پیادهرو پهن کرده است مغازهدار جلوی مغازه را ملک شخصی خود میداند و میگوید که شهرداری باید بساط این دستفروشان را جمع کند که نان ما را آجر کردهاند.
تا زمانی که بازار در تصرف دستفروشان باشد ما هم چارهای جز بساط کردن دم در مغازه نداریم، مردم کردستان به لحاظ اقتصادی بنیه ضعیفی دارند، خرید از دستفروشان را بیتوجه به کیفیت به نفع سبد خانوار خود میدانند و میگویند که چون دستفروشان اجارهبهای مغازه، مالیات و…نمیدهند جنسشان را ارزانتر از مغازهها به مشتری عرضه میکنند!
این بدبختی دنیای امروز کاسبکارانی است که باید از سویی فشارهای ناشی از تحریمها را تحمل کنند و از سوی دیگر با فشار دولت برای پرداخت مالیات و … هم مواجه باشند و حال در این بازار داغ مشکلات اقتصادی با دستفروشانی که معلوم نیست این اجناس بنجل را از کجا میآورند سر و کله بزنند.
اینها درددلهای آقا محمد است که جلوی مغازه جگرکیاش بساط بامیه و زولبیافروشی پهن کرده تا ساعت ظهر و صبح ماه رمضان را با فروش بامیه و زولبیا پر کنند تا حداقل کرایه این ماه را در بیاورد….
میگوید نمیشود هر روز با اینها دست به یقه شد، اینکه زن و بچه، خواهر و مادر آنها هم نان میخواهند شکی نیست، مشکل اینجاست که شغلی به جز دستفروشی و مسافرکشی در شهر ما پیدا نمیشود.
کا سعید ۵۶ ساله در گوشه پیاده رو با سرعت مشغول چیدن کیفهایش به امید کاسبی امروز است، سلاممان را به خیال اینکه اولین مشتریهای امروزش هستیم به گرمی پاسخ میدهد. قبلاً میگفتیم کارگری؛ الان کارگری هم پیدا نمیشود، ساخت و سازی نیست تا کارگر دستش بند شود، این است که آنهایی که شندرغاز پول دارند یک پیکان دسته هزارم میخرند و مسافرکش میشوند و یا باید دستفروش شوند.
خودش هم از اینکه مسیر عبور را بر عابرین تنگ کرده، راضی نیست، اما میگوید در این بازار بیکاری و گرانی چاره چیست؟ خودمان را که معرفی میکنیم کمی یکه میخورد، حاضر به پاسخگویی به سؤالاتمان نمیشود، اما وقتی از در مشکلاتش وارد میشویم لبخند رضایت بر لبانش نقش میبندد و همین لبخند فتح بابی برای رسیدن ما به هدف میشود.
زن و فرزند نان میخواهند و پدر باید نانآور خانه باشد، دستفروشی شغل نیست، اما از بیکاری بهتر است.
میگوید بعضی روزها حتی یک ریال هم دشت نمیکند و با بدبختی نان شبشان را درمیآورد.
برای سود بیشتر هر ماه دو تا سه بار هم مسیر سنندج به تهران را با هزاران امید طی میکند تا بتواند مخارج دانشگاه دو فرزند دانشجویش را تأمین کند.
خانوادهای ۶ نفری که به قول خودش ۲ فرزندش در حال حاضر در تهران و اهواز دانشجو هستند و برای تأمین مخارج دانشگاه آنها حاضر است که خودش را به آب و آتش بزند!
اینکه افراد تحصیلکرده را میبیند که در کنارش بساط دستفروشی پهن میکنند بدترین تصوری است که گاها برای فرزندانش میبیند، اما با تمام اینها ادامه تحصیل را بهترین راهکار برای آینده روشنتر فرزندانش میبیند.
شاهو فرهادی هم از مغازهدارهای همین مسیر است که بساطش را وسط مسیر پهن کرده است، دیدگاهش را که در مورد سد معبر میپرسیم؟ میگوید: چون مغازه من جزء ورودی کوچه محسوب میشود، پهن کردن بساط به این شیوه منع قانونی ندارد، هرچند معتقدم که این کار کاملاً ضایع کردن حق عابرین پیاده است، اما چارهای نداریم، چراکه تا زمانی که اجناس برای مردم قابل رؤیت نباشد فروشی وجود نخواهد داشت.
مغازهای که من بابت آن ماهیانه ۵ میلیون تومان اجاره پرداخت میکنم، اگر این دم در را برای عرضه اجناس به مردم نداشت، ارزش این میزان پرداخت اجاره را در این بازار و گرانی و کسادی فروش برای من فروشنده ندارد.
شاهو از سابقه ۱۵ ساله دستفروشی کردنش هم میگوید و معتقد است ضربهای که دست فروشان به پیاده رو و حق عابرین پیاده میزنند یک مغازهدار هیچ وقت نمیزند.
میگوید: همه ما خوب میدانیم مسئله دستفروشی و ضایع کردن حق عبور و مرور مردم در پیادهروها چیزی نیست که به آسانی قابل حل باشد، بحث دستفروشی و مهمتر از آن سد معبر باید به صورت ریشهای حل شود.
مسئله دستفروشی و سد معبر زائیده مباحث مختلف است که مهمترین آن تلاش برای امرار معاش است، همانگونه که زن و فرزند من مغازهدار و دستفروشی که در کنار مغازه من بساط پهن میکند همه برای ادامه حیات نان میخواهند و تا زمانی که جایگزینی برای نان درآوردن این دستفروش از سوی متولیان امر ارائه نشود این مشکل پابرجا باقی میماند و قابل حل نخواهد بود!
مسؤولان و متولیان امر باید دغدغهمند به این موضوع نگاه کنند و با دیدن تمام زوایای قضیه راهکارهای اساسی برای ریشهکنی کردن این مشکل پیدا کنند.
طرحهای مقطعی مانند ایجاد جمعه بازار آن هم با تبلیغات اندک نمیتواند جایگزین خوبی باشد، این گونه برنامهها شاید در برخی استانها جواب دهد، اما ایجاد شببازار نیاز به یک برنامهریزی و کار دقیق در استان ما دارد.
آقای فرهادی با اشاره به تجربهاش در سن ۱۵ سالگی زمانی که در بندر عباس دستفروشی میکرد، گفت: دستفروشی در آن مقطع یکی از مشکلات جدی در بندرعباس بود، مسؤولان وقت در بندرعباس برای ریشهکنی این مشکل در یک اقدام اساسی مکانی را برای ساماندهی دست فروشان تعریف و با این کار این معضل را برای همیشه رفع کردند.
فرهادی درآمد دستفروشی را بیشتر از مغازهداری ارزیابی میکند و معتقد است، این تصور که دست فروشان ارزانتر از مغازهداران اجناس خود را عرضه میکنند در بین مردم موجب افزایش درآمد دستفروشان نسبت به مغازهداران شده است.
نسبت به چنین دیدگاهی منتقد است و از ظلم و فشاری که به واسطه پرداخت عوارض مالیات، اجارهبهای مغازه و … باید افرادی چون او متحمل شوند گلهمند بوده و میگوید: دست فروشان نه عوارض نه مالیات و نه پول آب و برق میدهند و اگر من مغازه دار به حضورشان دم در مغازهام اعتراض کنم، دیدگاه دفاعی و حمایتی مردم بیشتر به سمت آنها خواهد بود، این در حالی است که من مغازهدار بابت اجاره ماهیانه همین مغازه مجبور هستم ماهیانه ۵ میلیون تومان پول پرداخت کنم!
هیچکس جوابگو نیست اگر مغازه مال خود فروشنده باشد قطعاً دخل و خرجش کاملاً با هم میخواند و سودی که عایدش میشود به صرف خواهد بود، اما بیشترین درصد این مغازهدارها در همین راسته ماهیانه میلیونها تومان اجاره پرداخت میکنند.
مشکل دستفروشی در شهر سنندج و دیگر شهرهای کردستان ناشی از عدم صنعتی شدن این استان است، چراکه مردم شغلی برای کسب درآمد ندارند.
اگر در استان ما هم کارخانهها و واحدهای بزرگی بود که حداقل دست این جوانها را بند میکرد بسیاری از مشکلات حل و فصل میشد، اما این اگرها هیچ وقت به نتیجه نمیرسد، چراکه گامهای محکمی در این مسیر از سوی مسؤولان و حتی سرمایهگذارانی که میتوانند برای این مردم کاری بکنند برداشته نمیشود.
کمال پیشبین تقریباً جوانترین دستفروش همین مسیر است، بلوزهای رنگارنگ را روی چند کارتن پهن و بخشی را هم با طنابی به درخت پیاده رو وصل کرده است. چندین مشتری دورش را گرفته و سر قیمت چانه میزنند.
به قول خودش چندین سال است که مشغول به کار است و کاملاً قلق کار دستش آمده است، جنسها را از واحدهای تولیدی در تهران خریداری و در ساعت تعیین شده در همین نقطه به مشتریانش عرضه میکند.
مخالف جدی فروش جنس بیکیفیت چینی است و میگوید؛ حاضر نیستم حتی یک تکه جنس چینی را به مشتری عرضه کنم.
معتقد است، یکی از مهمترین مسائل در بازار تقاضا است و تا زمانی که تقاضا وجود نداشته باشد عرضهای هم صورت نمیگیرد، الان ساعت فعالیت دستفروشان در هر خیابانی مشخص است و حق نداریم به جز در این ساعت بساط پهن کنیم.
استقبال مردم در خرید اجناس از دستفروشان اگر بیشتر از مغازهداران نباشد کمتر نیست، درصد قابل توجهی از مردم ساعت حضور خود در بازار را با ساعات فعالیت دستفروشان هماهنگ میکنند و این نشان میدهد که عرضه کالا به این شیوه نیز به نوعی خواست مردم هم هست.
من دستفروش جنسی را که میآورم به دلیل اینکه بسیاری از هزینهها را ندارم با کمترین سود به مشتری عرضه میکنم و همین مسئله موجب میشود در بین طیفهای مختلف مشتری داشته باشم.
اصلاً موافق سد معبر نیستم، همانطور که فلان مسؤول و فلان کارمند روزی میخواهند من جوان تحصیلکرده بیکار هم باید مخارج زندگیام را تأمین کنم.
دستگاههای متولی به جای اینکه به فکر دست و پاکردن مکان دور افتاده برای ساماندهی دست فروشان باشند که قطعا چنین ساز و کاری جواب نمیدهد میتوانند با برنامهریزی مناسب ایجاد شب بازارها و البته اجرای برنامههایی برای ترغیب مردم به حضور در این شببازارها بحث دستفروشی را که امروز به عنوان یکی از موانع سد معبر مشکلاتی را در محیط شهری همچون ترافیک و غیره ایجاد کرده سامان ببخشند.
آرش هم لیسانسش را سال ۹۲ گرفته است، ۲ سال هم به قول خودش هر دری را برای پیدا کردن کار با توجه به رشته تحصیلی و حتی غیر مرتبط با آنچه تحصیل کرده کوبیده است، اما برخلاف ضربالمثل مشهور که میگویند جوینده یابنده است، بخت با او یار نبوده و الان ۲ سالی است که در کنار پل فردوسی شهر سنندج مشغول دستفروشی است.
اینکه مسیر مردم را برای کسب روزی سد کند کار ناپسندی میداند و میگوید: اینکه در گرمای تابستان و سرمای زمستان در کنار پیادهرو بساط پهن کنی شاید از دیدگاه خیلیها فقط سد معبر و بیتوجهی به حقوق شهروندان دیگر باشد، اما از نظر من تلاش برای کسب روزی حلال است!
اجناسی که عرضه میکنم کلاً ایرانی است «به حمایت از کالای داخلی اعتقاد دارد» چراکه حمایت از کالای ایرانی را حمایت از اشتغال موجود میدانم، افرادی که مانند من با مشکلات جدی در بحث بیکاری مواجه هستند بهتر از هر کس قدر اشتغال موجود در کشور را میدانند.
به نظر من همه باید از اجناس داخلی حمایت کنند تا واحدهای تولیدی بتوانند به حیات خود ادامه دهند و بستر توسعه آنها برای افزایش شغل و رفع بیکاری در کشور فراهم شود.
شهرهای جنوب کشور بازار شب دارند و جواب داده است، اما استقبال در چنین طرحی در استان ما تا قبل از اینکه فرهنگسازی نشود نمیتواند خروجی مثبتی داشته باشد.
ما نیاز به درآمد داریم اکثر کسانی که در این راسته دست فروشی میکنند جوان و تحصیلکرده هستند، وقتی شغلی وجود ندارد چارهای جز این کار نداریم!
اینکه درآمد دستفروشان بیشتر از مغازهداران است را به هیچ وجه قبول ندارد و میگوید« مگر میشود دستفروشی با سه تا چهار ساعت حق کار درآمدش از مغازهدار بیشتر باشد؟!»
ما خیلی از هزینههایی را که مغازهداران به ویژه افرادی که مغازه را اجاره کردهاند نداریم، اما آنها تمام وقت کار میکنند.
برخی مغازهداران خودشان وسایلشان را تا وسط پیادهرو میآورند و این کار را حق خود میدانند حتی شنیدهام که به راحتی جلوی مغازه خود را به صورت توافقی به افراد اجاره میدهند، این در حالی است که این کار غیرقانونی است.
آمنه خانم تنها زن دستفروش این راسته است که در بین حجم بالای دستفروشان مردم چند سالی است که در زیرسایه بانک رفاه کارگران بساطش را نزدیکیهای ظهر پهن میکند.
اینکه مجبور است در بین این همه مرد آن هم در گوشه خیابان روزیاش را بیرون بکشد رنج زیاد میبرد، اما چارهای جز این آمدن و رفتنهای هر روزی ندارند!
شوهر و یکی از فرزندانش مریض هستند و آمنه خانم ۴۰ و چند ساله مجبور است به تنهایی بار زندگی ۵ نفره را به دوش بکشد.
در سرمای زمستان و گرمای تابستان هر روز بغچه بزرگ از پارچههای لباس کردی را به دوش میکشد تا درصد فروش آنها را به عنوان روزی به خانه ببرد و سرمایه اولیه را به صاحب مغازه بازگرداند.
او هم از سد کردن مسیر عبور و مرور مردم سخت ناراحت است و میگوید: همانگونه که من دوست ندارم کسی اذیتم کند، خودم هم راضی به اذیت مردم نیستم و قطعاً اگر منبع درآمدی داشتم یا همسرم قادر به کار کردن بود، حاضر به دست فروشی نمیشدم.
خیلی وقتها هم از سوی بانک و شهرداری و … گیر میدهند که بساطم را جمع کنم، واقعاً حق با آنها و سایر مردم است که من و امثال ما راهشان را سد کردهایم، اما وقتی کار دیگری برای امرار معاش خود و خانوادهام ندارم چارهای جز ادامه این کار نمیبینم.
۶ سال است در این محل کار میکنم تا قبل از آن در دیدگاه سنندج بودیم، روزهای جمعه هرکس در گوشهای وسایل و اجناس خود را به مردم عرضه میکرد درآمد یک روزه آنجا بیشتر از کل روزهایی است که در اینجا باید بایستم و مسیر عبور و مرور مردم را سد کنم.
اگر دوباره همان رویه قدیم را اجرا کنند و به ما اجازه دهند در دیدگاه اقدام به عرضه اجناسمان کنیم فکر میکنم بهترین اقدام را در ساماندهی دستفروشان انجام دادهاند.
پارچههایم را از مریوان و کامیاران میآورم، البته من تنها فروشنده هستم و بابت هر قواره پارچه مبلغی ۲ تا ۳ هزار تومانی میگیرم.
میگویم جمعهها چرا بساطت را در جمعه بازار بانوان پهن نمیکنی، میگوید تا دیروز خبر نداشتم، یکی از کارمندهای همین بانک خبر ایجاد این جمعه بازار را به من داد، شرایطش را نمیدانم تبلیغات چندانی در مورد آن صورت نگرفته است، وگرنه به نظرم اقدام خوبی است که امیدواریم با گستردگی بیشتری ادامه داشته باشد…
از آمنه خانم در حالی که با مشتری سر و کله میزند خداحافظی و مسیرمان را به سمت میدان انقلاب ادامه میدهیم، نرسیده به میدان پیرمرد ریزنقش که زیر بار وسایلی که با صندوقی به گردن بسته و کمرش تا شده است نظرم را به خود جلب میکند، خودش هم نمیداند چند سال دارد اما میگوید شاهنشاهی رضاشاه خائن را به یاد دارد.
سهمش از زندگی چندین دههاش دست خالی با ۸ سر عائله است، سفره دلش را برایمان باز میکند و از روزهایی سختی که بر او و خانوادهاش گذشته آنقدر میگوید تا خسته میشود.
میپرسم چرا وسایلت را با این همه سختی به گردن بستهای، میگوید: هرکس باید بارش را خودش بکشد بچههایم به سراغ زندگیشان رفتهاند، اما خوب من و همسرم هم تا زندهایم نان میخواهیم.
میپرسم، چرا وسایلت را در گوشهای پهن نمیکنی، اینها همه ملک مغازهداران و دستفروشان است، جایی برای ما وجود ندارد نمیشود که وسط پیادهرو را هم از مردم گرفت.
حق من گردن خودم هست و بس، خدا اگر بخواهد روزی برساند میرساند نباید برای مردم آزار و اذیت شد، وقتی مسیر را بر مردم سد کنیم در رفت و آمد با مشکل مواجه میشوند و حقشان را ضایع کردهایم فردای قیامت نمیتوانم پاسخگوی این همه مردم باشم دنیا را نداشتیم حداقل قیامت را هم فدا نکنم!
و سخن آخر..
البته پدیده دستفروشی تنها مختص به ایران و کشورهای در حال توسعه نبوده و گستره این پدیده در برخی از کشورهای اروپایی همچون فرانسه نیز دیده میشود، تا جایی که براساس اطلاعات و آمار نفوذ دست فروشی در جامعه بین المللی هم وجود داشته، اما با اتخاذ تدابیر مقتضی، تلاش شده این پدیده اقتصادی و اجتماعی به یک هنجار تبدیل شود.
ندادن مالیات و ایجاد سد معبر همواره موضوعی است که موجب انتقاد از دستفروشان میشود در صورتی که اگر دستفروشان ساماندهی بشوند و مکانهای مشخصی به آنان اختصاص داده شود این دو معضل نیز حل خواهد شد.
مسؤولان ما باید قبول داشته باشند حل این مشکل در استانی با این آمار بالای بیکاری و دست به عصا رفتن بانکها در پرداخت تسهیلات اشتغالزایی به سهولت انجام نخواهد گرفت و باید با تدوین برنامههای قوی در راستای رفع این مشکل که روند رو به رشدی را در حال طی کردن است گامهای اساسی بردارند.
برچسب ها :دستفروشی، کردستان،لاکپشتی
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0