روایت مواجهه با یک جانباز اعصاب و روان

روایت مواجهه با یک جانباز اعصاب و روان

به گزارش قائم آنلاین،دستی را کشید؛ با عصبانیت پیاده شد. بدون اینکه ببیند چه کسی پشت فرمان ماشین نشسته، از ماشینش هجوم آورد بیرون. طوری‌که توقع داشتم با مشت بیافتد به جان ماشینم و بعد کمربندش را از زیر شکم بزرگش بکشد و تا می‌خورم، کتکم بزند. در ماشینش را هم به هم کوبید. من